پسری دختری زیبایی را دید:شیفته اش شد:چند ساعتی با هم توی خیابون قدم میزدند که یک بنز گرون قیمت جلوی پاشون ترمز زد.دختر به پسر گفت:خوش گذشت ولی نمیشه پیاده راه رفت(بای).نشست توی ماشین.راننده بهش گفت:خانوم ببخشید من راننده ی این اقا هستم لطفا پیاده شید.
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
نظرسنجی
وبلاگ من رو میپسندید؟
خوش امدید دوستتون دارم
آمار سایت